«قدنري تقلب وجهك فيالسماء فلنولينك قبلة ترضيها فول وجهك شطر المسجد الحرام» 1
بدواً در بيان معجزه قولي و فعلي به اختصار گوييم:
معجزات سفراي الهي، «قولي» و «فعلي» است. معجزات فعلي تصرف در مادّه كائنات و تسخير آنها به قوت ولايت تكويني انسان كامل، به اذنالله تعالي است. و معجزات قولي علوم و معارف و حقايقي است كه از حظاير قدس ملكوت بر آنان نازل شده است. سر سلسله معجزات قولي پيغمبر خاتـــم ـ ص ـ قرآن مجيد است كه معجزه باقيه آن حضرت است.
معجزات فعلي، موقت و محدود به زمان، مكان و زودگذرند و بعد از وقوع، فقط عنوان تاريخي و سِمَت خبري دارند، به خلاف معجزات قولي كه در همه اعصار و قرون معجزهاند و براي هميشه باقي و برقرار.
معجزات، فعلي براي عوام است كه با محسوسات آشنايند و با آنها اُلفت گرفته و خو كردهاند، اين فرقه بايد با «حواس» ادراك كنند تا باورشان آيد; ولي خواص را كه قوّه عاقله و متفكره پيكر مدينه فاضله انسانياند، علوم و معارف به كار آيد. اين طايفه، معجزات قولي را كه مائدههاي آسماني و مأدبههاي روحانياند، طلب كنند. نكته سنج و زبان فهم و گوهر شناسند و ميدانند كه كالاي علم كجايي است و چگونه كالايي است.
به قول خواجه طوسي در شرح اشارات:2«الخواصّ للقولية اطوع، و العوام للفعلية اطوع».
يا به گفته ملاّي رومي:
پـنـد فعلي خلــق را جـــذّابـتـــر
كو رسد در جان هر با گوش و كـر
قبله مدينه طيّبه، تنها معجزه فعلي باقي رسولالله ـ ص ـ است كه بدون اِعمال آلات نجومي و قواعد هيوي و يا در دست داشتن زيج3 و ديگر منابع طول و عرض جغرافيايي، آن را در غايت دقت و استوا تعيين كرد و به سوي كعبه ايستاد و فرمود: «محرابي علي الميزاب».
رسولالله ـ ص ـ پس از آن كه مبعوث به رسالت شد، سيزده سال در مكه و چند ماه در مدينه به سوي بيتالمقدس نماز ميخواند. ولي در مكه خانه كعبه را بين خود و بيتالمقدس قرار ميداد و اين عمل در مدينه ميسور نبود; زيرا اگر كسي در مدينه مواجه مكه باشد، ناچار بايد بيتالمقدس را پشتسر قرار دهد و بالعكس، اما در مكه ميتواند در طرف جنوب خانه كعبه، هم به سوي كعبه باشد و هم به سوي بيتالمقدس; چون عرض مكه 21 درجه و 25 دقيقه است و طول آن از گِرِنْويچ 39 درجه و 50 دقيقه. و عرض مدينه 25 درجه و طول آن 40 درجه. و عرض بيتالمقدس 31 درجه و 47 دقيقه و طول آن 35 درجه و 15 دقيقه است. پس مكه و مدينه تقريباً در سطح يك دايره نصفالنهارند; زيرا تفاوت بينالطولين بغايت اندك است و مدينه تقريباً در شمال شرقي مكه واقع است و بيتالمقدس در شمال غربي مدينه، بلكه در شمال غربي مكه واقع است بدين صورت:
بيت المقدسo
مدينه
مكه
مشرق مغرب
خط استواء
قبله مدينه آن چنان كه پيغمبر اكــــرم ـ ص ـ به سوي آن نماز خوانده است، تا امروز (ششم شعبانالمعظم 1401 هجري قمري مطابق با 1360 شمسي) به حال خود باقي است، و دانشمندان رياضي به نام ـ كه برخي از آنان را نام خواهيم برد ـ با قواعد رياضي قبله مدينه را چنان يافتند كه رسولالله بدون آنها يافت و اين ممكن نيست مگر به وحي و الهام ملكوتي.
سمت قبله هر نقطه روي كره را، از دو قوس تحصيل ميكردند: يكي از آن دو قوس، عرض بلد است كه دوري آن نقطه تا خط استوا ـ كه مبدأ عرض است ـ ميباشد، و ديگري دوري آن نقطه تا مبدأ طول است، به تفصيلي كه در كتب فن مذكور است.
از مدينه تا مكه به مسافت قريب صد فرسنگ است، هيچ كس نقل نكرده است كه رسولالله به قواعد رياضي و آلات نجومي توسل جسته باشد. با اين كه در مراقبت به تمام احوال و اوضاع آن جناب اهتمامي اكيد و شديد داشتند چنانكه كتاب هاي سيره، شهودي عادلاند و شمائل محمديه ترمذي، بر گفتار ما حجّتي قاطع، كه پنجاه و چهار باب است; حتي بابي در نعلين و بابي در انگشتري آن جناب است. وقتي تا اين امور تبويب و تنظيم شده است، اگر در باره تحصيل سمت قبل، آلات و ادوات رياضي و كتب فن به كار ميبرد، مينگاشتند. حق آن است كه سعدي در اول بوستان گفت:
يتيمي كه ناخوانده ابجد درست
كتبخـانــه هـفـــت اقـليم شست
و يا آن كه حافظ گفت:
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
بـه غـمزه مسألهآمــوز صـد مــدرّس شـــد
چون مدينه و مكه تقريباً در سطح يك دايره نصفالنهار قرار گرفتهاند و اندكي طول مدينه از مكه بيشتر و عرض مدينه نيز قريب چهار درجه بيشتر از مكه است، رسولالله فرمود: «محرابي علي الميزاب» كه به استقبال ناودان ايستاد; چه قبله مدينه اندكي از جنوب به سوي مغرب منحرف است; زيرا كه ناودان كعبه در جانب غربي كعبه است.
علامه ابوريحان بيروني در قانون مسعودي كه مِجَسطي 4 اسلامي است، طول مكه را از ساحل اقيانوس غربي 67 درجه و عرض آن را 21 درجه و 20 دقيقه و طول مدينه را 67 درجه و 30 دقيقه و عرض آن را 24 درجه آورده است كه مكه و مدينه در سطح يك دايره نصفالنهار قرار گرفتهاند و تفاوت كمتر از ربع درجه است.
علامه ناصر خسرو علوي در سياحتنامه گويد: «مدينه شهري است بر كناره صحرايي نهاده و آنجا قبله سوي جنوب افتاده است».
و اين هر دو دانشمند نامور اسلامي، بحق سخن گفتهاند و اطلسهاي متأخرين و معاصرين، موافق و معاضد آن است.
زيج هندي طول مكه را 77 درجه و مدينه را 75 درجه و 20 دقيقه از جزاير خالدات ضبط كرده است كه تفاوت ميان نصفالنهار مكه و مدينه يك درجه و 40 دقيقه است و اين محاسبه نيز قريب با واقع است.
ما چون در اين مسأله در كتاب «دروس معرفةالوقت و القبله» به تفصيل بحث كردهايم، در اين وجيزه، به همين قدر اكتفا ميكنيم.
تعيين طول و عرض بلاد
چنانكه گفتهايم، براي تحصيل سمت قبله، دو قوس به كار ميبردند، بلكه مطلقاً براي تعيين هر محلي بر روي كره زمين، آن دو قوس را به كار ميبردند. يكي از آن دو قوس، قوسي از دايره نصفالنهار كه عرض اماكن از آن تعيين ميگردد و ديگر قوسي از دايره طول است.
مبدأ عرض، خواه شمالي و خواه جنوبي، دايره استواي ارضي است كه به خط استوا اشتهار دارد و در سطح خط استواي سماوي اعني دايره معدل النهار واقع است. و چون معدلالنهار و دايره استواي ارضي در يك سطح هستند و عرض بلد اقصر قوسي از دايره نصفالنهار است كه محصور ميان سمت رأس و معدلالنهار يا محصور ميان قطب معدلالنهار و دايره افق است دواير نصفالنهار را در كرههاي ارضي روي زمين فرض و ترسيم كردهاند كه محل توقف شخص و يا قاعده شاخص به منزله سمت رأس است; زيرا كه در محاذاة آن است.
قوس عرض بلند را به چندين طريق تحصيل ميكردند از آن جمله: به طريق ارتفاع شمس، هنگام وقوع آن به اول حمل و وصول آن به دايره نصفالنهارِ بلدِ مفروض، چه مدار شمس در آن روز، مدار معدلالنهار است و قوس ارتفاع شمس در آن هنگام وصول به نصفالنهار قوس غايت ارتفاع شمس است كه مساوي با تمام عرض بلد است و چون از 90 طرح گردد باقي قوس عرض بلد خواهد بود.
و از آن جمله سهلتر از طريق مذكور، به طريق ارتفاع قطب معدلالنهار است كه قوس ارتفاع مساوي با خود عرض بلد است. و به طريق ديگر كه در كتب مبسوطه مسطور است و ما به اكثر آنها در كتاب «دروس معرفة الوقت و القبله» متعرض شدهايم.
طول بلد فاصله آن تا مبدأ طول است، خواه شرقي مبدأ طول باشد و خواه غربي آن. اغلب قدما مبدأ طول را از غايت نقطه غربي، يعني از جزيره «فرو» كه «هرو» نيز مينامند و يكي از جزاير خالدات در اقيانوس اطلس در سواحل آفريقا است، ميگرفتند. طول غربي فرو از گرنويچ 18 درجه و 7 دقيقه و 5 ثانيه است و عرض شمالي آن 27 درجه و 45 دقيقه و 8 ثانيه ميباشد.
قدما در تعيين طول بلاد، بسيار در زحمت بودند، مثلاً از «انخساف قمر» طول بلاد را تحصيل ميكردند و از اين روي اشتباه كلّي در عمل روي ميآورد; لذا در طول بسياري از بلاد اختلاف فاحش دارند; چنانكه ميان آنان و دانشمندان هيوي و جغرافيادانانِ جديد، در طول بسياري از بلاد نيز خلاف است.
امروز تعيين طول بلاد به وسيله تلگراف آسان است و در زمان قديم كه تلگراف نبود، در زحمت بودند.
رياضيدان رصدي بزرگ، مرحوم غلامحسين جونفوري كه از مفاخر عالم اسلام و از اعاظم علماي اماميه است، در باب پانزدهم مقاله سوم زيج جامع بهادري سه طريق در تحصيل طول بلد ذكر كرده است:
طريق نخستين آن از خسوف قمر است و در بيان آن فرمود: 5
«راصدي در موضعي باشد كه آن را مبدأ طول گردانيده باشند، و راصد ديگر در موضع مطلوب الطول باشد، و در شبي كه خسوف قمر واقع شود، هر دو راصد را بايد كه رصد زمانه هر يك از بدو خسوف و بدو مكث و بدو انجلا و تمام انجلا به آلات صحيحه بكنند. اگر ساعات متناظرين هر دو راصد، متساوي باشند در اين صورت، هر دو موضع متحدالطول و تحت يك دايره نصفالنهار باشند، و اگر ساعات دو هنگام متناظره متفاوت باشند، زمانه تفاوت را اگر محسوب به ساعات مستوي باشد، در 15 ضرب كنند تا درجات و كسور تفاوت طولين بهم رسد. پس اگر تفاضل زمانه موضع مطلوبالطول را باشد، طولش شرقي بود والا غربي، و همچنين اگر موضعي معلومالطول باشد و موضع ديگر غير معلومالطول، اول درجات و كسور طولي مابين اين دو موضع معلوم كنند، اگر موضع مجهولالطول شرقي باشد حاصل را بر طول معلوم افزايند و اگر غربي باشد بكاهند، مطلوب به هم رسد».انتهي
از اين طريق چنانكه ملاحظه ميفرماييد، طول «تقريبيِ» اماكن تحصيل ميگردد نه «تحقيقي» آن; زيرا تشخيص زمان حقيقي بدو خسوف قمر با چشم عادي غير مسلح ميسور نيست و چه بسا كه اوضاع جوّي هم اين مشكل را دشوارتر كند و...
علت اختيار خسوف قمر در تعيين طولبـلاد
بيان: علت اختيار و انتخاب «خسوف قمر» در تعيين اطوال بلاد و عدم اختيار «كسوف شمس»، اين است كه چون شمس به ذات خود ضياء است و از نيّر ديگري كسب نور نميكند و كسوف شمس، حائل شدن جرم ماه بين ناظر و شمس است، لذا كسوف در آفاق به سبب اختلاف منظر، مختلف ميگردد. بطوري كه در يك افق ممكن است كسوفِ كلي وقوع يابد و همين كسوف در آفاق ديگر با تفاوتهاي گوناگون جزئي باشد و در آفاقي ديگر اصلاً كسوف واقع نشود، به خلاف خسوف قمر، زيرا قمر به ذات خود ضياء نيست و نورش مكتَسَب از خورشيد است; لذا وقتي در ظل ارض افتاد، خواه كلي و خواه جزئي، واقعاً بينور است و اختلاف منظرها در آفاق، دخل و تأثيري در آن ندارد، مگر اين كه به حسب اختلاف طول بلاد كه موجب تقدم و تأخر طلوع اجرام سماوي است، مقدار منخسف قمر مختلف نمايد، مثلاً در افقي خسوف كلّي باشد و در افق ديگر، مخالف او به حسب طول، خسوف جزئي كه قمر در حالي كه مقداري از آن منخسف شده طلوع كرده باشد و به همين قياس كه به حسب اختلاف در طول مقدار منخسف آن متفاوت ديده شود. ولي اختلاف در طول بلاد در انخساف واقعي قمر اثري ندارد چنانكه در اختلاف عرض هم ندارد، به اخلاف انكساف شمس كه اختلاف عروض بلاد در انكساف واقعي شمس اثر دارد و آن هم از اختلاف منظر است كه گفتهايم.
و علت اختيار كردن عدد 15 اين است كه چون مدارات يومي هر يك به سيصد و شصت درجه منقسماند و يك شبانه روز بطور مساوي به 24 قسم، تقسيم ميكنند، حصه هر ساعت زماني 15 درجه فلكي ميگردد (15=24:360) و هر يك درجه فلكي به چهار دقيقه زماني و يك دقيقه فلكي به چهار ثانيه زماني.
اين در صورتي است كه ساعات مستويه باشد، و اگر ساعات معوجه باشد هر يك از شبانهروز در تمام فصول سال به 12 قسمت تقسيم ميگردد و در اين صورت گاهي كه شب و روز با هم برابر باشند كه اول حمل و اول ميزان است هر قسم از اقسام ساعات معوجه نيز، 15 درجه است و به غير از آن دو شبانهروز، درجات ساعات معوجه متفاوت است و به همين جهت كه تفاوت دارند معوجه ناميدهاند كه اعوجاج در مقابل استواي ساعات مستويه است.
در همين موضوع تقريبي بودن طول بلاد، در جداول زيجات و دفاتر قدما، راصد مذكور در همان زيج نامبرده6 گويد:
مؤلف به خدمت هر آشناي فن، مكرر عرضه ميدهد كه: فن اقاليم به نسبت كسي كه او را سير اتفاق نيفتاده باشد از قبيل علوم منقوله است و آنچه آن را به خبر دريافته است از آلات رصديه تصديق آن نميتواند كرد مگر وقتي كه به بقعه مخبر عنها برسد و آنچه في زماننا هذا در دفاتر ما ارقام اطوال و عروض بلدان يافته ميشود، اكثر آن مختلف است كه غايت تفاوت اختلاف تقريباً به دو درجه ميرسد. نادرتر آن كه كرات ارضي كه اذكياي فرنگ ترتيب دادهاند عهود هر كدام كه مختلف است، در آن نيز اختلاف مشهود است.
غرضم از تعرض بحثِ طول و عرض، اين است كه انسان بدون به كار بردن قوسهاي طول و عرض و ادوات نجومي، به فاصله صد فرسنگ بر خطي قرار بگيرد و مواجه ناودان كعبه بايستد و بگويد: «محرابي علي الميزاب»! و براي ديگران با به كار بردن آلات و قواعد رياضي ميسور نباشد، اين انساني است كه: «ينظر بنورالله» و همه اقوال و احوال و افعالش به همين مثابت است چنان كه فنان و خريت هر فن در برابر او زبون است.
مرحوم مجلسي7، به ظاهر برخي از جداول طول و عرض بلاد كه در دست داشت قبله كنوني مدينه را به 37 درجه از جنوب به مشرق منحرف دانسته است و پنداشته كه سلاطين جور سمت اصلي قبله مدينه را تحريف كردهاند; ولي اين زعمي نادرست است و چنانكه گفتهايم قبله مدينه بصورت خود باقي است و محاسبه ابوريحان بيروني در قانون مسعودي و نظر ناصر خسروي علوي در سياحتنامه و زيج هندي و همچنين بسياري از محاسبات متأخرين، نيك موافق با آن است كه درست عمل كردهاند و اگر محاسبهاي مخالف است در آن اشتباه راه يافته است، هر چند خريت در صناعت باشد.
فرهاد ميرزا در كتاب ارزشمندش8 عرض مكه مكرمه را 21 درجه و 33 دقيقه شمالي و طول آن را از گرنويچ، رصدخانه لندن 40 درجه و 10 دقيقه شرقي، و عرض مدينه منوره را 25 درجه شمالي و طول آن را 39 درجه و 55 دقيقه آورده است كه تفاوت ميان دو نصفالنهار مكه و مدينه 15 دقيقه است. و در اطلس ژنرال لاروس 9 مكه و مدينه را تقريباً در يك خط نصفالنهار ترسيم كرده است. و اين گفتار جام و كار اطلس همان است كه ناصر خسرو در هزار سال قبل از اين، در سياحتنامه گفته است (قبله مدينه سوي جنوب افتاده است) و يا بيروني پيش از ناصر در قانون مسعودي با جام جم به پانزده دقيقه فلكي اختلاف دارد.
مبدأ طول را چنانكه گفتهايم، از غايت نقطه غربي بنام «هرو» كه «فرو» هم گويند، ميگرفتند و آن از جزاير خالدات (كاناري) كه جزاير «سعدا» نيز گويند، ميباشد و آن اكنون غير معمور، بلكه مغمور در آب است و بين آن جزاير تا ساحل ده درجه است. بطلميوس و پيروانش مبدأ طول را از آن جزاير ميگرفتند و پس از آنان، چون جزاير نامبرده در آب فرو رفته بود، مبدأ طول را از ساحل بحر مغرب گرفتهاند، چنانكه علامه بيروني در قانون، مبدأ طول را ساحل گرفته است، لذا براي رفع التباس در جداول طول بلاد مبدأ طول را مقيد كردهاند كه: «جزايري است» يا «ساحلي است».
مبدأ طول را از غايت نقطه غربي گرفتند; چون طول كوكب يعني تقويم آن به توالي است كه از غرب به شرق است تا ارضيات بر وفق سماويات قرار گيرد. و ديگر اين كه تدوين جداول هم به يك روش خواهد بود و اين كار در تسهيل محاسبه و عدم اضطراب خاطر دخلي به سزا دارد.
قدماي هند مبدأ طول را از منتهاي عمارت در جناب شرق به نام «كنك دز» (دژ گنگ) گرفتند يا به علت اين كه به حسب مكان به آن نزديك بودند، و يا به علت اين كه ازدياد طول موافق جهت حركت اولي است كه از شرق به غرب و در اصطلاح به خلاف توالي است، و از اين حيث باز ارضيات موافق سماويات است، و يا به علت اين كه جهت شرق را چون مطلع انوار است اشرف از مغرب ميدانستند، و يا به علت اين كه مشرق را يمين فلك ميدانستند و يمين اقوي الجانبين است. و بسياري از متأخرين رصدخانه خودشان را مبدأ طول در زيجات قرار دادند، و در اين ايام از گرينويچ و از پاريس ميگيرند.
1 ـ بقره: 142 .
2 ـ فصل 4 ، نمط 9 .
3 ـ زيج ـ جدولي كه از روي آن، به حركات سيّارات پي ميبرند.
4 ـ مأخوذ از يوناني، رسالهاي در علم نجوم.
5 ـ ص 79 .
6 ـ ص 392 .
7 ـ بحار، ج 22 ، ص 100 ، ط كمپاني.
8 ـ جام جم، ص 616 ـ 615 ، چاپ سنگي.
9 ـ Atlas General Larousse ص 137 .